بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

آخرش که چی؟

 

 به کجا...  

چنین شتابان 

 

      

وای به حال دگران

 

 

تو برو با دگران

وای به حال دگران  

از که گله کنم

 

دلم می خواهد بنویسم

از خودم...

اصلا شاید خودم نباشم

از دلتنگیم ...

اصلا شاید دلتنگ نباشم

از شکستم...

اصلا شاید شکست نخورده باشم

شاید نباخته باشم ، شاید نسوخته باشم ، شاید ..

شاید خودم اصل دروغ بودم

شاید صاف و صادق بودن برای زمانه ام دروغ است

شاید مهربان بودن برای  این روزگار  مطلب مهمی نیست

شاید یکدستی و خالص بودن ، تنها تو را داشتن، با دیگر نبودن و خیانت نکردن

سربه راه بودن صاف دل بودن، پاک بودن  اصلیس که باید فراموش شده باشد

... ولی من فراموش کردم فراموش کنم

لعنت به این تربیت غلط که مرا یاد دادید تا بدین سان  مبهوت از خودم باشم

...

نمی دانم گله از که می کنم   

چه سخت است باخته افکار و رفتار کسی شوی که عمریست همه اش را باخته 

به خیال خود در فکر ساختن است ولی ندانی که او بازنده بوده  

آمده تا شاید یک بار هم که شده شاید برنده باشد ... 

اما باز هم نبرد ... با پلیدی که بردن فاتحانه نیست... هست. 

 

دلگیرم از دست خودم

 

درست زمانی که فکر می کنی در حال خوشبختی هستی 

همه چیز خراب می شه 

 

فرصت ما تموم شده  باید از این قصه بریم 

فرقی نداره من و تو 

کدوممون مقصریم 

 

خاطره ها رو یادمه لحظه به لحظه مو به مو    

        

                                                

 

هیچی رو یاد من نیار اینقد خراب که نگو   

  

بد بودمو بدتر شدم میرم با پاهای خودم 

می رم نمی دونم کجا  

آخ کم آوردم به خدا  

دلگیرم از دست خودم

کاش عاشقت نمی شدم

هرجوری می خواستم نشد

از غم یذره ام کم نشد

من موندمو تنهایی یام

از دنیا هیچی نمی خوام

عاقبت منو نگا

اشتباه پشت اشتباه 

...

هر روز عاشقتر شدیم

تو عشق خاکستر شدیم

سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم

فقط گریه فقط عذاب

چندتا سوال بی جواب

نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدم

دلگیرم از دست خودم 

دلگیرم از دست خودم 

کاش عاشقت نمی شدم