بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

از که گله کنم

 

دلم می خواهد بنویسم

از خودم...

اصلا شاید خودم نباشم

از دلتنگیم ...

اصلا شاید دلتنگ نباشم

از شکستم...

اصلا شاید شکست نخورده باشم

شاید نباخته باشم ، شاید نسوخته باشم ، شاید ..

شاید خودم اصل دروغ بودم

شاید صاف و صادق بودن برای زمانه ام دروغ است

شاید مهربان بودن برای  این روزگار  مطلب مهمی نیست

شاید یکدستی و خالص بودن ، تنها تو را داشتن، با دیگر نبودن و خیانت نکردن

سربه راه بودن صاف دل بودن، پاک بودن  اصلیس که باید فراموش شده باشد

... ولی من فراموش کردم فراموش کنم

لعنت به این تربیت غلط که مرا یاد دادید تا بدین سان  مبهوت از خودم باشم

...

نمی دانم گله از که می کنم   

چه سخت است باخته افکار و رفتار کسی شوی که عمریست همه اش را باخته 

به خیال خود در فکر ساختن است ولی ندانی که او بازنده بوده  

آمده تا شاید یک بار هم که شده شاید برنده باشد ... 

اما باز هم نبرد ... با پلیدی که بردن فاتحانه نیست... هست. 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ویس شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ http://lahzehayenab.blogsky.com

این زمان به لانه ماران می ماند

و پر است از حرکت پاهای مردمی که در حالیکه تو را می بوسند

طناب دار تو را می بافند

درست می گی باید لغت نامه را عوض کنند.این روزا به آدمای صادق می گن هالو. و به آدم های کلاهبردار می گن زرنگ.و ............

مسافر شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://doncorleone.blogsky.com

واقعا بعضی وقتا آدم نمیدونه از کی باید گلایه کنه

انوشیروان بهدین یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ http://pargaar.blogsky.com/

چه خط فاخری!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد