بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

 

شاید ساعت ها بنشینی و با او حرف بزنی 

شاید لحن گفتارت اصلاْ عاشقانه نباشد 

... اما او عاشقانه می بیند 

 

شاید ناراحتش کنی ... که دلخور نمی شود 

و اگر هم شد ... به قدر مژه بر هم زدنی است 

اگر دزد روزگارت باشد احساست را می دزدد 

 

اگر فرد آرزوهایت باشد ... برای مو به مویش تلاش می کند 

اگر تار موی بر زمین افتاده و دستان خشک شده است می شود  

 

شاید هرگز به تو نرسد و این را خوب بداند که وصالی درکار نیست 

به قول خودش : حال که هستیم پس زندگی کنیم.

 

دلخوش لحظه ای است که کمی با او بنشینی و حرفی بزنی 

چیزی بخوری - کاری انجام دهی قدمی بزنی 

 

وقتی به چشمانش نگاه می کنی با هر خستگی که باشد به رویت لبخند می زند 

با بعض و اشک حلقه بسته دوستت دارم می گوید 

 

دلواپس لحظه هایی است که شاید از دست بدهی و خوشحال نباشی 

دوست دارد وقتش را با تو پر کند نه با هیچ کس دیگر 

 

برای لحظه ای با تو بودن برنامه ریزی دارد که لحظه ای را از دست ندهد 

... 

او کسی است که با کارهایش مطمئنت می کند دوستت دارد