بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

باز باران با ترانه

چند روزی است باران می بارد   

باز باران با ترانه

با همان شور و حالی که خودش دارد 

یکی را تر می کند  

یکی را عاشق تر  

یکی را غمگین تر 

یکی را مهربان تر 

یکی را دلتنگ تر 

یکی را خوبتر  

و ...


   

یکی را هم بدتر می کند 

امسال هم باران بارید 

مثال سال های پیش از که می بارید 

اما این بار در باران پاییز نه تویی وجود داشت و نه منه عاشق تو

تو که نیستی ... 

که زیر باران در انتظار من بایستی و خیس شوی 

قدم بزنیم و چون تو بیشتر زیر باران ایستاده ای سردت شود و هر چه بیشتر سردت می شود بیشتر دست مرا بفشاری و برایم ترانه ای عاشقانه زمزمه کنی


تو نیستی 

اما من هستم 

نمی دانم امسال دست کدام یکی را در دست داری و آهنگی زمزمه می کنی 

برای من همان به که تو نباشی 

تا من هم برای تو نباشم 

این بار در باران خوش ترم 

نه غمگینم نه عاشق 

نه مهربان و نه بد و نه خوب 

این بار زیر باران پاییزی خود خود خوددم 

بدون نیاز به اینکه شاید همراه بودن با دیگرای مرا حال خوبی دهد  

چتر هم ندارم 

خیس می شوم دل خوش به نوشیدن چای پشت شیشه های باران خورده بدون تو ام

زیبایی و احساس خوب باران پاییزی را به لقایش بخشیدم


...  

نظرات 1 + ارسال نظر
hosseinp شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ http://idream.blogsky.com

حکایتِ عجیبی ست
حکایتِ این باران پاییزی ...
تنها را ....
تنها تر می کند ....
و عاشق را ....
عاشق تر....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد