بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

به نزدیکی های تو آمدم 

با تمام موانعی که وجود داشت 

تو ماندی و نیامدی 

چون برایت دانه دانه دلیل نرفتن برشمرده بودند 

 

ولی تمام موانع را هموار کردی و آمدی که مرا ببویی  

 

       

مثل همیشه  

پر از ذوف , خوشحالی، بی نظیری  

... و چشمان روشنت که تا ابد در ذهن من خواهد ماند  

   

تو گفتی : خیلی زیبا شده ای دلم برایت خیلی تنگ بود. 

من گفتم: نمی دانم چرا هر بار که می گویم شاید این بار آخرین بار باشد که همدیگر را می بینیم زودتر از همیشه های قبل از این اسباب دیدار فراهم می شود. 

 

پس به امید این اعتقاد... 

شاید این آخرین بار بود که همدیگر را می بینیم

نظرات 1 + ارسال نظر
اسطوره دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:02 ب.ظ http://oos2re.blogsky.com

بگو ببینم از خودت بود؟
از کی تاحالا اینجوری شدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد