بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

بیکران مهر

تو رقص دلربای ساقه های طلایی گندم در موسقی بادی

یه کاری کن برام

هم نفس ترانه هام  

خالی جات تو لحظه هام

نبودتو حس می کنم

تو تک تک ثانیه هام


بیا یه کاری کن برام 

بیا یه کاری کن برام  

کارگر عاشق

دستای پاره ی من برای آسایش  دوتامون داره کار می کنه  

تو جزیی از منی 

می دونم هیچ تعهدی به هم نداریم 

آرامش تو  تو این دنیا از خودمم مهم تره 

آسون دلتو به دست نیوردم 

خوشحالم که کارم حلاله 

 

جهنمم

 

جهنمی بدتر از آن نیست که  

مدام به یاد بیاوری 

 بوسه ای  

که اتفاق نیفتاده است  

تو ماه منی


چند دقیقه است  که نیمه شب تمام شده فردا آمده

چه خوب بود اگر اینجا بودی

ماه از پنجره اتاقم پیداست

یاد قدیم بخیر

تو می گفتی دلت برایم تنگ شد من بالای سرتم

و این را وقتی بدر کامل بود می گفتی 

 

من تو رو اینجوری نمی خوام 

 

 

خودمم اینجوری نمی خوام  

 

 

 

فقط یه مسله هست که نمی تونیم اینجوری باشیم 

 

     

 

 

چه برسه به اینجوریش




پس لااقل می تونیم که بهش فکر کنیم و تو رویای خودمون باشیم